ايلياايليا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

زندگينامه ايليای عزيزم

اين روزها...

پسر نازم چند وقته خيلی علاقه داری خاطراتت رو مرور کنی؟ يهو وسط غذا خوردنت يا کارتون ديدنت با لحن بانمکی می پرسی: مامان يادته عيد بود؟ يادته رفتيم جنگل؟ چادر زديم يادته؟ يادته دوستمو ماهور بود؟ يادته چارشنبه سوری بود؟ آتيش بازی کردددديم؟ (تند تند فکر کن اين وسط سرت رو هم تکون می دی ) يادته تو حياط مامانا اينا کباب درست کرديم يادته؟؟ دو هفته پيش رفتيم ديدن  خاله سميه (دوست مامان) که خدا بهشون ی پسر کوچولوی ناز هديه کرده و اسمش آرسام بود . حالا هر روز می پرسی: مامان ددا يادته آرسام؟ يادته کوچولو بود؟ يادته من آرسام بودم؟( يعنی مثل آرسام کوچولو بودم؟ ) بيا با دوخوبوس (اتوبوس) بريم خونه ی خاله سميه ببينيم آرسام چقدر شده؟ آخه...
4 خرداد 1392
1